"قصه آدم و حواست این ؟ "
_پرسیدم_
"آری" گفتند "و شاید اولین وسوسه بوسیدن."
قصه اما نیک میدانم،
قصه ما بود آن شب.
من نمی پرسیدم پیشتر،
این اگر میدانستم.
سیاه شبی،
_ جز چراغ کهنه ماه _
چراغان همه خاموش .
ما نخورده نیم پیک بیش و کم،
_ هردو مست و پاتیل _
هم آغوش.
شب بود و ما و هم صحبتی ماه،
می بود و وی ،
قصه با بوسه بسیار همراه.
پرسید: "بودن یا نبودن؟؟!!"
_ تا به سر فهماندم عظم بوسیدن _
"هردو هستیم!" گفتم،
چیست راز مسئله پرسیدن ؟
"گفنه اند" گفت:
"مسئله آن است آخر!!"
گفتم: " آری ،
فلسفه این است لیکن،
بوسیدن یا نبوسیدن "
"لاله و مریم _ نرگس و سوسن
سهم تو چیست؟" پرسید.
"شاخه ای" گفتم: "فقط چیدن"
"جرم مانیست" گفت:
"گل
مرداب پسندیدن"
به صد شوق من
پیشتر از طرح هر سوالی،
فکر هر جوابی،
_ تشنه بودم خب _
خسته لب را بوسیدم!
رخوتی کردم سست
بدتر از شر زندگی چیست ؟؟...
ما را در سایت زندگی چیست ؟؟ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arashmosallanezhad بازدید : 114 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 16:04